سلام 

تمام شد . البته میخواهم که تمام شود، باید قدرت نداشته ام را جمع کنم، لاشه ی ضعیفی را که هرروز با خودم به دوش میکشم را جمع کنم، افکار و آرزوها و عقایدم را سامان دهم، به جای مهمل بافتن در مجاز و سیاه کردن کاغذ کمی جامه ی عمل بپوشم و در نهایت خدا را خدا را خدا را ‌.

خدا را برگردانم . 

به دنبالت نمی آیم، چون میخواهم به دنبال او بروم .

میخواهم از تو هجرت کنم، خودت میگفتی انسان برای پیشرفت هجرت میخواهد، پیامبر (ص) هم هجرت کرد تا رسالتش را تکمیل کند . خیلی چیزها میگفتی که الحساب فقط روی این یکی اش حساب باز میکنم. 

من از تو هجرت میکنم و قلبم را  میگذارم لای پنجره، که یکی بیاید پنجره را ببندد و قلب مرا بچلاند تا  عصاره ی تو بچکد و بریزد و بیرون برود ‌ .

دخانچی نوشته بود : غرب مرد است و ما از غرب مرد تر ! 

یاد جمله ام به تو افتادم : من کوبای فقیر و در فلاکت فرو رفته ام که هیچ چیز مادی ای در من نمانده و تنها دلی خوش دارم از تن ندادن به ذلتی ابدی در برابر آمریکای درون تو ! 


پ.ن : شما همه ی تان به یاد داشته باشید این تلخ ترین و تاریک ترین قسمت زندگی ام را .‌


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گذر نشاط در مدارس کارپول بي حسي، فروش آنلاين kjhwefwf phoenixnews Billy اخبار وردپرس pooya